برخلاف چیزی ک برای همه اتفاق میوفته اونا با من رفتار خوبی داشتن و باهام بازی میکردن.
تا اینکه خونمون رو عوض کردیم که من حدودا 5 ساله شدم و رفتیم به خونه ی مامان بزرگم که یه خونه ی بزرگ توی یه شهرستان بود...
از اونجا وجود من به 2 قسمت تقسیم شد : قسمتی که از جن و روح و ماورا میترسید و قسمتی که همیشه دنبالشون بود
متاسفانه من قسمت ترسوی وجودم رو قبول کردم و این موضوع باعث شد که از کلاس سوم به بعد توی یه باتلاق فرو برم...
حتی حرف جن هم باعث لرزه میشد... فکرش ترسناک بود برام...خلاصه کم کم از همه ی ادما متنفر شدم و هر چی دست و پا میزدم از اون باتلاق خارج نمیشدم صداهایی توی سرم بود ... صداهای مختلف که هیچ جا راحتم نمیزاشتن و همیشه در حال جنگ با اونا بودم بهم تصاویری رو نشون میدادن و باعث میشدن سردرد بگیرم...
یه بار سر یه امتحان صدایی باهام صحبت کرد و نمیدونم چی شد که بهش اعتماد کردم و از اون به بعد اون همه جا با من بود و کمکم میکرد که چی بگم مخصوصا توی دعواها {اخه من ازون دسته ادمای بودم ک همیشه کاسه کوزه ها رو سرش میشکستن و هیچوقت دعوا نمیکرد و همیشه خدا قبول میکرد همه چیو اما کسی خیلی بهم زور نمیگفت ؛ غیر از خانوادم چون...}
خلاصه خیلی کمکم کرد و حقیقتا رو برام روشن کرد . شب میخوابیدم و صبح یسری چیزا رو میدونستم که تو عمرم خبری نداشتم ازشون.
خانوادم فکر میکردن من چرت میگم و از خودم در میارم...
من استعداد زیادی توی نقاشی و کلا بیشتر کارها اشتم پس بخاطر دل خانواده هم که شده رفتم تیزهوشان و خب داستانش بماند چون تو یکی از مطالبم بهش اشاره میکنم...
وسطای سال هفتم اون چیزی که توی ذهنم بود تصویرشو به من نشون داد و ازم خواست براش اسم بزارم
منم اسمشو گذاشتم انابل {میدونم میدونم اما برخلاف بقیه من از عروسک انابل اصلا اصلا نمیترسم و بعد دیدن قیافش اسمشو گذاشتم انابل}
خلاصه نصف وجودم با انابل دوست بود و نصف دیگش در حال جنگ با انابل
وسطای سال هشتم به یکی از دوستام ک خیلی جذبش میشدم پیام دادم و باهاش صحبت کردم... اونم تیزهوشان میرفت و سال هشتم مدرسشو عوض کرد
اینم بگم که من اینده بینی داشتم و یسری چیزا رو پیشگویی کرده بودم مثل اسم دوستام و معلمام و گاهی به صورت محو میدیدمشون
بهش گفتم من میتونم اینده رو ببینم و اون هم نه بهم گفت دیوونه و نه تعحب کرد فقط گفت منم میتونم
و ار اونجا به بعد ...
خب بقیشو براتون توضیح میدم{بعدا}
حالا میریم سراغ بخش مطالب
مطالبی که من میزارم ممکنه مسخره به نظر بیان اما در نهایت این وبلاگو فقط و فقط برای اطلاع رسانی درست کردم نه برای جذب ممبر و ... اما گاهی اوقات درخواستی هم میزارم
موضوعاتی که میخوام اول توضیح بدم:
1- هیولای درون
2- خاص ها
3- جادوگر ها
و...
که بسته به این که چه بلایی سرم بیاد توضیح میدم
مرسی از اینکه وقت گذاشتید
توی ویلاگ هستم اگه مایل بودید جواب چند تا سوال رو بدید .
اره هستم سوالاتت رو جواب میدم